چه کسی
گفت و غلط
گفت که
تکبیر بس
است اسب و
میدان و
بلا، نیزه و
شمشیر بس
است
چه کسی خواست که این حنجره را دار کشد پشت این پنجرهها
خواست که دیوار کشد
چه کسی بال مرا بست که پرواز بس است سرب در حنجرهام
ریخت که آواز بس است
چه کسی بال مرا چید و از آن پر گسترد عاقبت گفت و مرا
راحت بستر گسترد
چه کسی گفت که فصل دگر و تازه رسید نوبت عافیت و شهوت و
خمیازه رسید
چه کسی گفت نماز آینه عافیت است کاخ اگر هست نشان از
طلب و معرفت است
سجده در مذهب ما با خطر تیر خوش است ذکر اگر هست همان
از لب شمشیر خوش است
سجده در خون و بلا، ظهر و صلاتش خوشتر کاخ نه، خیمه اگر
هست، در آتش خوشتر
چه کسی گفت و غلط گفت که بر میگردیم بت گرانند بگو باز
تبر میگردیم
ما همانیم، غدیر آینه بیعت ماست بیکفن تیغ بدستیم،
همین غیرت ماست
کم بگویید که دشمن قدر و فرزانه است اژدهایان دو سر مال
شب و افسانه است
چشمتان گرچه به تدبیر نخفته است هنوز قصهگو آخر این
قصه نگفته است هنوز1
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می نویسم که "شب تار سحر می گردد"
یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد...2
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ...
1) حسین اسرافیلی
2)سیدحمیدرضا برقعی